تنهایی

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

خدا

25 اسفند 1392 توسط كاظمي

هرچه خواهی ازخدااومحیا می کند* ،هرکه راخواهد،گدایاشاه ومولا می کند،*معبودمن معبودمن رحمی بکن بربنده ات*.ازروی احسان وصفا این بنده ی شرمنده ات*.دستم تهی باشدخداره تو شه ام بارگناه *.ازروی لطف ومرحمت بربنده ات بنمانگاه *اززینب کاظمی.

 نظر دهید »

جواب سبز

09 اسفند 1392 توسط كاظمي

 

 

 

 

 

 

 

 

دورم از شما ،دور دور دور ودر آرزوی رسیدن به شما تما م سلول هایم بی قرارند .

آقای من !تمام عمرم در آرزوی دیدن ضریحتا ن گذشت و شب گیسوانم به سپید ی رسید .

زمان ،عبورش را بر چشمانم پا شید وتا امروز نگاه من ،آستان مقدستا ن را لمس نکر ده است .

کا ش یک با ر، مرا هم به تما شای گنبد طلا یی تا ن دعو ت کنید.

کا ش صدا ی تیک تا ک ها ی سا عت بزرگ صحنتا ن ،سکو ت  شب هنگا م مرا می شکسد !

کا ش حتی یک شب ،لا لا یی خواب من می شدید و مپ گا نم را با لحظه ای آرامش آستا نتان شا نه می کر دید !

همیشه دور آستا ن شما در گو شه ای غر یب  زیار ت نا مه خوا نده ام .دیشب هم زیار ت نا مه گشو دم و با ز هم  آرزو کر دم ،کا ش حضو ر در حر متا ن آ خر ین روز ها ی زند گ

ی ام را آذ ین کند .

مو لای من !دلم می خواهد از نزدیک نیو شا گر صد ای آسما ن نقا ر خانه  با شد .با آهی تلخ از غم ند ید نت ،خوا ب از در گا ه چشما نم می گذر د و نا گا ه ، آه ، عطر ی آسما نی فضا ی خا نه ام  را پر می کند و خا دمی در کنا ر ضریح مقدستا ن ،گلا یل سر خی را در دستم

گذارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

ضامن آهو

07 اسفند 1392 توسط كاظمي

آقای من

من نه کودک بیماری دارم که شفایش راازشمابخواهم نه بدخواه کینه توزی که هدایتش را ،نه بدهکاران پشت درخانه ام صف کشیده اندکه گشایشی طلب کنم ونه نان شب را درمانده ام که بخشایشی بخواهم ،نه غریبی درسفردارم که سلامتش راخواستارباشم ونه اسیری درزندان که آزادیش رابطلبم ،می بینی آقاچقدردستم خالی است ازبهانه !

می خواهی دربزرگی رابکوبی ،آن هم دربزرگی که دلهای گرفتاربزرگی که دلهای گرفتاربسیاری  آن طرفش سالها به انتظار می نشینند ،باید بهانه ای داشته باشی.بی بهانه بروی میان آن همه فریاد واشک بگویی برای چه آمده ام؟آمده ام تابیماران دم مرگ را،جگرهای سوخته را وچشم های به در دوخته را رهاکنی ویک لحظه مرا نگاه کنی تاخورشید شوم؟می دانم آغوشت بزرگ است آقا،می دانم….

 نظر دهید »

ضامن آهو

07 اسفند 1392 توسط كاظمي

آقای من

من نه کودک بیماری دارم که شفایش راازشمابخواهم نه بدخواه کینه توزی که هدایتش را ،نه بدهکاران پشت درخانه ام صف کشیده اندکه گشایشی طلب کنم ونه نان شب را درمانده ام که بخشایشی بخواهم ،نه غریبی درسفردارم که سلامتش راخواستارباشم ونه اسیری درزندان که آزادیش رابطلبم ،می بینی آقاچقدردستم خالی است ازبهانه !

می خواهی دربزرگی رابکوبی ،آن هم دربزرگی که دلهای گرفتاربزرگی که دلهای گرفتاربسیاری  آن طرفش سالها به انتظار می نشینند ،باید بهانه ای داشته باشی.بی بهانه بروی میان آن همه فریاد واشک بگویی برای چه آمده ام؟آمده ام تابیماران دم مرگ را،جگرهای سوخته را وچشم های به در دوخته را رهاکنی ویک لحظه مرا نگاه کنی تاخورشید شوم؟می دانم آغوشت بزرگ است آقا،می دانم….

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

تنهایی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس